عشق . همیشه بزرگترین سوال من بود ! اینکه خدا چجوری عاشق ما آدما شده که هرچی ما بد میشیم اون عاشق میمونه . امروز دلیل خوبی پیدا کردم که البته بیشتر جواب سوال های حساب میشه که سالها در ذهنم بود.

اخرین باری که شروع کردم برای به تصویر کشیدن ذهنم روی کاغذ سالها میگذره شاید 10سال ، 17 سالم بود که یک دفتر برداشتم و تا آخرین خط از انتهایی ترین سفیدی های خط دار و منظمش نوشتم ، یک روز کامل نخوابیدم و نمیدانستم این شروع بیخوابی های طولانی من خواهد بود .

بعد آن شب دیگر نوشته های طولانی نفس من را تذکیه نمیکرد و شعر هایی مرا غرق خودش میکرد که نمیدانستم از کدام جهان بر دل من فرود می آمد ، گذشت و امروز فرا رسید . تولد فلسفه ای در ذهن و دل من برای نخستین بار تمام هستی من را لرزاند .

" خدا عشق را آفرید ولی عشق بود که خدا را ساخت "

و این شروع بازسازی بارانی ترین خانه ای است که تا کنون حضور من را در خودت محافظت کرده .

خانه ی بارانی من الف.آرمین


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قصه اشعار رضا حیدری نیا چت وایبر|چت روم وایبر|وایبر چت آکادمی آموزش زبان انگلیسی و آیلتس در مشهد آیلتس میکس تفریحات سالم وب سایت چاپی پارسو وب Brandy Jay